معنی مقابل سفلی
حل جدول
علیا
فرهنگ فارسی هوشیار
مونث اسفل پایین تر پست تر زیرین (صفت) مونث اسفل پایین تر پست تر مقابل اعلی. (صفت) منسوب به سفل پایینی زیرین مقابل علوی. یا عالم سفلی. جهان زیرین دنیا. مقابل عالم علوی جهان زبرین.
لغت نامه دهخدا
سفلی. [س ُ لی ی] (ع ص نسبی) نقیض عُلْوی. (از اقرب الموارد). در عربی به معنی پستی است که در مقابل بلندی باشد. (برهان). پست تر و این مؤنث اسفل است. بالکسر و بالضم و کسر لام منسوب به سفل که معنی پستی است. (غیاث) (آنندراج). ضد علوی. (جهانگیری):
ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن
صورتگر علوی و لطیف است بدو در.
ناصرخسرو.
ترا معلوم گرداند از این دریای ظلمانی
که او این عالم سفلی چرا بر خشک و تر دارد.
ناصرخسرو.
تا دایره ٔ گنبد معلق
بر مرکز سفلی مدار دارد.
مسعودسعد.
مدار ملکت عالم مراد خلقت آدم
قوام مرکز سفلی امام حضرت اعظم.
خاقانی.
- هفت سفلی، زمین:
کنم قصدنه شهر علوی که همت
از این هفت سفلی نمود امتناعی.
خاقانی.
سفلی. [س ُ] (اِ) دیگ آهنی را گویند که سرش گشاده بود. (برهان). دیگ آهنی را گویند که سرش گشاده بود و اهل هندکراهی خوانند. (آنندراج) (شرفنامه).
ابه ٔ سفلی
ابه ٔ سفلی. [اَب ْ ب َ ی ِ س ُ لا] (اِخ) قریه ای است از لحج.
نشیمن سفلی
نشیمن سفلی. [ن ِ م َ ن ِ س ُ لا] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کنایه از دنیا:
بی بال در نشیمن سفلی گشاده پر
بی پر بر آشیانه ٔ علوی همی پرند.
ناصرخسرو.
مامق سفلی
مامق سفلی. [م َ ق ِ س ُ لا] (اِخ) رجوع به مامک پایین شود.
امعاء سفلی
امعاء سفلی. [اَ ءِ س ُ لا] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به امعاء و امعاء غلاظ شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
صفت پائینی، زیرین، فرودین،
(متضاد) علوی، فرازین
فرهنگ فارسی آزاد
سُفْلی، مُؤنَّث اَسْفَل- پست تر- پائین تر. سُفْلِیّ: زیرین- زیر همه- واقع در پائین
فرهنگ معین
(سُ لا) [ع.] (ص.) مؤنث اسفل، پست - تر، پایین تر.
(سُ یا س یُ) [ع.] (ص نسب.) منسوب به سفل، پایینی.
فرهنگ عمید
عربی به فارسی
در مقابل , برضد , در برابر
معادل ابجد
353